«فرنگیس» روایت زن قهرمانی است که در سختترینلحظات جنگ، دشوارترینتصمیم را گرفت و به دنیا نشان داد زنان ایرانی چه غیرت و شجاعتی دارند. داستان زندگی او در کتابی همنام خودش چاپ شده؛ داستانی که حضرت آقا آن را یکداستان استثنائی میدانند.
با روایت زندگی این بزرگ زن همراه شوید.
نگاهی به کتاب «فرنگیس» اثر «مهناز فتاحی»
تقارن ایام عزاداری حضرت اباعبدالله علیهالسلام و هفته دفاع مقدس برای ما که دفاع مقدس مردان و زنان اینسرزمین را ادامۀ دفاع مقدس سیدالشهدا از اسلام میدانیم؛ بهانۀ خوبی است که ببینیم ما کجای اینمسیر سبز قرار گرفتهایم. اینایام فرصت مغتنمی است که به دنبال آدمهایی بگردیم که در عمل نشان دادهاند، «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» را خوب میفهمند. «فرنگیس» هم یکی از همین آدمهاست که زندگانیاش در دل یکداستان مستند، پیش روی ماست.
فرنگیس نام رمانی است به قلم «مهناز فتاحی» دربارۀ زندگی بانوی قهرمانی به نام «فرنگیس حیدرپور». شاید اگر گذارتان به کرمانشاه و گیلان غرب افتاده باشد، تندیس زنی تبربهدست را در آن دیده باشید که همان بانوفرنگیس حکایت ماست. در اینکتاب 365صفحهای، ما با روایت سرگذشت فرنگیس همراه میشویم. کتاب که در 12فصل تنظیم شده، از روزهای کودکی او آغاز میشود؛ از وقتی که هنوز صدّام آتش جنگ را به جان ایران و عراق نینداخته بود.
روزهای خردسالی فرنگیس با فقر و تنگدستی عجین بوده و نویسنده دشواری اینروزهای زندگی در منطقهای محروم را بهزیبایی شرح داده. توصیفات ظریف و خواندنی از مختصات زندگی در آنسالها و آنمناطق به همراه پرداخت خوب اینداستان مستند، از ویژگیهای چشمگیر کتاب است. بعد، با گذر از فصول ابتدایی کتاب، به روزهای نوجوانی و جوانی فرنگیس میرسیم و میبینیم چطور اولینسالهای زندگی مشترکش با جنگ گره خورده است.
فرنگیس در آنسالها در روستای «آوهزین»، از توابع گیلان غرب زندگی میکرد. آوهزین، مکان مرکزی داستان است؛ جایی که فرنگیس حماسهای بزرگ را رقم زده است. وقتی نیروهای بعثی با آتش سنگین خود، روستا را بمباران کردند، فرنگیس و اندکزنان و مردان باقیماندۀ روستا به کوههای اطراف پناه بردند. آنها مدتها در اینکوهها، بدون آذوقه و سرپناه زندگی کردند تا روزی که پدر و برادر او تصمیم گرفتند برای بردن آذوقه به روستایشان که در تصرف بعثیها بود، برگردند و فرنگیس هم با اصرار آنها را راضی کرد همراهیشان کند...
درباره کتاب
کتاب خاطرهنگارانه «فرنگیس» یکی از آثار قابل تامل در زمینه حضور تاثیرگذار زنان در دوران دفاعمقدس است که خاطرات فرنگیس حیدرپور، از زنان غیور خطه گیلانغرب را با قلم مهناز فتاحی منعکس میکند.
زنی شیردل از دیار شجاعت که رهبر معظم انقلاب در سفرشان به کرمانشاه به این بانوی بزرگ اشاره کرده و بر ثبت خاطراتش تاکید داشتند و این بهانهای شد تا خاطرات این شیرزن به رشته تحریر درآید.
کتاب فرنگیس در 12 فصل تنظیم شده که با یک مقدمه شروع میشود و پایانبخش آن «کلام آخر» است. فصل اول به دوران کودکی راوی میپردازد که در آن از جنگ و پیامدهای آن خبری نیست اما سایه فقر و محرومیت در جایی که فرنگیس و خانوادهاش زندگی میکنند بخوبی مشهود است. او در این فصل ماجرایی را تعریف میکند که قرار بوده بهرغم مخالف خود به عقد یک مرد عراقی در شهر خانقین درآید که با دخالت گرگینخان، از بزرگان فامیل از اتفاق ناخواسته پیشگیری میشود.
در فصل دوم، خواستگاری از روستای مجاور، گورسفید برای فرنگیس میآید که این بار ازدواج صورت میگیرد و او با مردی به نام علیمردان زندگی مشترکی را شروع میکند. فصل بعدی نشان میدهد این زن و شوهر جوان زندگی نسبتا خوشی را آغاز میکنند اما در ادامه که شرح آن در فصل چهارم آمده، اول زندگی مشترک این زوج جوان با آغاز جنگ تحمیلی حکومت بعثی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران همزمان شده و نیروهای متجاوز عراقی خیلی زود از مرزها گذشته و به روستای آنها نزدیک میشوند.
گروهی از مردهای روستا برای مقابله با دشمن به خط مقدم میروند و گروهی دیگر که برای سراغ گرفتن از آنها راهی میشوند همگی به شهادت میرسند. زنان و مردان باقیمانده در روستا به کوههای اطراف پناه میبرند و به این صورت صحنههای دهشتناک جنگ و مقاومت و حماسهآفرینی زنان و مردان غیور مناطق مرزی از جمله خطه گیلانغرب بویژه فرنگیس و خانوادهاش یکی پس از دیگری خود را نشان میدهد. فرنگیس در یکی از این صحنهها و هنگامی که از پناهگاهی در کوههای اطراف روستا به خانه برگشته تا آذوقه بردارد، در بازگشت با 2 سرباز عراقی مواجه میشود که یکی از آنها را با تبر میکشد و دیگری را اسیر میکند. در فصلهای بعدی کتاب، دوران آوارگی فرنگیس و خانوادهاش و دیگر ساکنان روستاهای مناطق مرزی روایت میشود که چندین بار محل اسکان خود را تغییر میدهند. بارها به روستا بازمیگردند اما هر بار با بمبارانهای بیوقفه دشمن مواجه شده و تعدادی شهید و مجروح میشوند. تعدادی از اعضای خانواده فرنگیس هم در این وقایع شهید و مجروح میشوند. علاوه بر بمبارانهای دشمن، برخورد کودکان و نوجوانان و اهالی روستاها با مین هم بارها حادثهساز میشود. با توجه به موقعیت جغرافیایی محل سکونت فرنگیس و خانوادهاش، او صحنههایی از دوران دفاعمقدس را روایت میکند که جزو وقایع اصلی جنگ در آن دوران محسوب میشدند. از جمله بمبارانهای بیوقفه روستاهای اطراف گیلانغرب، حمله منافقین به اسلامآباد و عملیات مرصاد و دیگر وقایعی که جزو حوادث فراموشنشدنی آن دوران هستند؛ همچون سفر مقام معظم رهبری به استان کرمانشاه که در آن سفر مقام معظم رهبری به شهر گیلانغرب هم میروند و فرنگیس موفق میشود با رهبر معظم انقلاب دیدار کند.
راوی لحظات این دیدار را اینگونه روایت میکند: «ماشین بزرگ سیاهرنگی ایستاد. گروهی از مردها به سمت ماشین رفتند. از جایمان بلند شدیم. خوب نگاه کردم دیدم رهبرم میآید. زیر لب گفتم: «خوش هاتی.» توی دلم صلوات فرستادم. قبل از اینکه به سمت ما بیاید بچهها خوشامد گفتند. پدرم، علیمردان، قهرمان، جمعه، داییام محمدخان، پسرعمویم و همه شهیدان جلوی چشمم آمدند. میخواستم از طرف آنها سلام بگویم. انگار همهشان به من میگفتند: «فرنگیس تو به جای ما حرف بزن. تو به جای ما سلام برسان.» اول با خانوادههای شهید کشوری، شهید شیرودی و شهید پیچک صحبت کرد و بعد همراه با سرداران به طرف من آمد.
- سلام
- سلام رهبرم
- ایشان چه کسی هستند؟
سردار عظیمی گفت: «فرنگیس حیدرپور! شیرزن گیلانغربی که با تبر یکی از عراقیها را کشت و سرباز عراقی دیگری را اسیر کرد.» رهبر با حرفهای سردار عظیمی تکرار کرد و گفت: «بله! همان که سرباز عراقی را کشت و دیگری را اسیر کرد. احسنت.» آب دهانم را قورت دادم و گفتم: «خوشحالم رهبرم که به گیلانغرب آمدی. قدم روی چشم ما گذاشتی. شهرمان را نورباران کردی.» لبخند زد و گفت: «چطور این کار را انجام دادی؟! وقتی سرباز عراقی را کشتی نترسیدی؟» گفتم: «با تبر توی سرش زدم. نه نترسیدم.»
خندید و گفت: «مرحبا! احسنت! زنده باشی.»