غدیر
اثر استاد علی صفائی حائری
انتشارات لیله القدر
_____________________________________
این کتاب استاد صفایی حائری به تحلیلی از ولایت و زیربنا و پایههای آن، ضرورت ولایت و هدف از این ولایت و رهبری و گامهای رسول نسبت به این ولایت و رهبری میپردازد.
_____________________________________
جهت مشاهده قسمت هایی از این کتاب، به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
این ولایت بالاتر از محبت و دوستی و عشق است؛
که عشق علی در دل دشمنان او هم خانه داشت.
هرکس با هر مشربی و عقیده ای، می تواند دوستدار علی باشد.
در علی،علم و عشق،
تدبیر و شمشیر،
حریت و عبودیت،
نجوای دل و آتش سخن،
زمزمه شب و فریاد روز،
قدرت و عزت و تواضع،
نرمش و آشنایی و خشونت و پایداری،
در علی این همه هست و این همه به خاطر حق است، و برای اوست و این است که همه او دوست داشتنی است؛
و حتی دشمنش در دل شیفته اوست و مخالفش در پنهان شیدای او.
ولایت علی،نه علی را دوست داشتن، که فقط علی را دوست داشتن است!!!!
ولایت علی،علی را سرپرست گرفتن و از هوا ها و حرف ها و جلوه ها بریدن است.
و این ولایت، ادامه ولایت حق است و دنباله توحید؛
آن هم توحیدی در سه بعد:
در درون
و در هستی
و در جامعه؛
که توحید در درون انسان، هوا ها و حرف ها و جلوه ها را می شکند؛ هواهای دل و حرفهای خلق و جلوه های دنیا را.
و در جامعه طاغوت ها را کنار می ریزد و در هستی خدایان و بت ها را.
در این حد، موحد، جز خدا کسی را حاکم نمیگیرد.
جز وظیفه چیزی او را حرکت نمیدهد.
هیچ قدرت و ثروت و جلوه ای در روح او موجی نمیآورد و هیچ دستوری او را از جا نمی کند. جز دستور حق و امر الله، از هر زبانی که این دستور برخیزد و از هر راهی که این امر برسد.
و هنگامی که روحی به آزادی رسید و جز امر حق امری نداشت و جز خواست او خواهشی نداشت، این روح به ولایت میرسد و به سرپرستی میرسد و دستور او و حتی نگاه او در دلهای موحد عاشق، حرکت می آفریند!
دوست داشتن و این ولایت و سرپرستی است که معاویه و احمد حنبل و جرج جرداق و و و از آن بهره ای ندارند،که حاکم در درون آنها و محرک در وجود آنها، امر علی و دستور علی نیست؛که هوا ها و حرف ها و جلوه ها در آنها حکومت دارند.
معاویه گرچه علی را دوست دارد،ولی سلطنت را بیشتر از علی خواهان است و دوستدار آن است.
و احمد حنبل گرچه برای علی شعر میسراید اما حکومت دیگری را به عهده دارد.
و جرج جرداق گرچه از علی مینویسد، اما برای علی نمینویسد؛که محرکی دیگر دارد و عاطفه ای فقط او را به چرخ انداخته است.
اما مالک؟
او به ولایت رسیده و از نعمت ولایت برخوردار است. نشستن و ایستادن و آمدن و رفتن و دوست داشتن و دشمن داشتن او همه از سمت ولی کنترل می شود؛ نه از طرف هواها و حرفها و جلوهها.
مالک این را یافته که علی،این مرد آزاد از غیر حق،و این انسان آگاهِ حق،بیش از مالک به مالک علاقه دارد و بیش از مالک از مصالح و منافع مالک آگاهی دارد و بیشتر از مالک به منافع او میاندیشد و بهتر به منافع او می اندیشد؛
پس دیگر جای درنگ نیست و جای سرکشی نیست؛که سرکشی ها حماقتهای زیان آوری بیش نیستند.
جای تسلیم است و اطاعت و پیروی و تشیع و دنباله روی.